دسته‌ها
مدیریت

چیزهایی که کاش قبل از مدیر تیم شدن می‌دونستم

شش ماه پیش، من لید تیم داده‌ی شرکت شدم.

قبل از اون، کاملاً فنی کار می‌کردم — ساختن ETL، ابزارهای داخلی، اتوماسیون، هرچیزی که بتونم با کد حلش کنم. واقعاً لذت می‌بردم از تمرکز، از حس خوب حل کردن یه مسئله‌ی پیچیده. فکر می‌کردم رهبری یعنی “همون کار قبلی + چندتا جلسه بیشتر”.

اما اشتباه می‌کردم.

رهبری تیم داده، ارتقاء نیست — یه تغییر نقش کامله. یه شغل جدید. هنوزم گاهی کد می‌زنم، اما بیشتر رشدی که این شش ماه تجربه کردم، چیزهایی بودن که نه تو دانشگاه یاد گرفتم، نه تو دوره‌های آموزشی.

اینا چیزهایی هستن که یاد گرفتم. شاید به درد کسی بخوره که تازه وارد این مسیر شده.

۱. دانش فنی بالا = آمادگی برای لید شدن؟ نه دقیقاً

قبلاً فکر می‌کردم، “اگه بیشتر بدونم، بهتر لید می‌کنم.”

ولی اگه نتونی تفویض اختیار کنی، گوش بدی یا فضا برای رشد دیگران بسازی، رهبری معنا نداره. لید بودن به بیشتر انجام دادن نیست، بلکه به معنی امکان‌پذیر کردن بیشتر برای دیگرانه.

یاد گرفتم خودم رو عقب بکشم از هر بحث فنی، و به‌جای “من می‌زنم”، بپرسم: “چه کسی می‌تونه اینو انجام بده؟”

۲. ارتباط تیمی مثل ETL در Data

ما مهندس‌های داده عاشق پایپ‌لاین تمیزیم — بدون گلوگاه، خروجی مشخص، اسکیمای واضح.

حالا فرض کن اون پایپ‌لاین، آدم باشه 😅

بیشتر وقتم الان صرف ارتباطات میشه: با مدیر محصول هماهنگ می‌کنم، زبان فنی رو به زبان کسب‌وکار ترجمه می‌کنم، و مطمئن می‌شم تیمم فقط ندونه چی باید بسازه، بلکه بدونه چرا باید بسازه.

۳. روتین جدید: تغییر مداوم

یه ساعت دارم یه job رو توی Airflow بررسی می‌کنم، ساعت بعد تو یه جلسه‌ی ۱:۱م و دارم به یه هم‌تیمی خسته گوش می‌دم. بعدش جلسه‌ی بودجه، بعد کمک به برنامه‌ریزی مسیر شغلی یکی دیگه.

خسته‌کننده‌ست — ولی واقعاً ارزشمنده.

برای اینکه از پا نیفتم، تقویمم رو مثل پایپ‌لاین طراحی می‌کنم: زمان buffer دارم، نقاط توقف دارم، و سعی می‌کنم “data loss” (در اینجا یعنی فرسودگی) نداشته باشم.

۴. قهرمان تیم نیستی، تیم قهرمانه

وقتی فقط کد می‌زدم، عاشق این بودم که من اون آدمی باشم که مشکل رو حل می‌کنه. الان؟ بزرگ‌ترین موفقیت‌هام اغلب پشت پرده اتفاق می‌افتن — وقتی کمک می‌کنم یکی دیگه بدرخشه، یا وقتی تصمیمی می‌گیرم که راه رو برای بقیه باز کنه.

یکی از سخت‌ترین درس‌ها این بود که یاد بگیرم عقب بکشم و اجازه بدم دیگران جلو بیفتن. دیگه موضوع درباره‌ی من نیست. موضوع درباره‌ی ماست.

۵. تصمیم‌گیری همیشه صفر و یک نیست

توی تکنولوژی، جواب مشخصه. ولی در رهبری؟ نه خیلی.

سرعت یا پایداری؟ نه گفتن به ددلاین غیرواقعی یا ادامه دادن و خستگی تیم؟ هیچ جواب قطعی‌ای وجود نداره — فقط موازنه‌ ها هستن.

باید با ابهام راحت بشی. به حس درونیت اعتماد کنی. و مهم‌تر از همه، حتی اگه تصمیم سخت بود، پای نتیجه‌ش وایستی.

۶. رشد همیشه خطی نیست — و این طبیعیه

بعضی هفته‌ها فکر می‌کنم “فهمیدم چیکار باید بکنم.” بعضی هفته‌ها حس می‌کنم سندرم ایمپاستر (خودویرانگری) داره له‌م می‌کنه.

اما فهمیدم رهبری به معنی بی‌نقص بودن نیست — یعنی حاضر بودن، فکر کردن، و آماده بودن برای یادگیری.

اگه یه فرد فنی‌ای هستی که تازه وارد دنیای مدیریت شده، به خودت فرصت بده. یادت باشه الان توی یه مهاجرت طولانی هستی نه یه دوی سرعت و وضعیت فعلی درست مثل پروژه‌هایی که خودت نوشتی، پیچیده‌ست 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *